پسرک خوش سفر ما
سلام
خیلی وقت بود دلمون میخواست یه مسافرتی بریم ولی نگران بودیم که نکنه شما اذیت شی
که برای امتحان یه روزه رفتیم قم و دیدیم انگار میشه با هم بریم مسافرت..برای همین یبار دیگه امتحانی رفتیم ولی خب این دفعه رفتیم شمال..با عمو رضا اینا(دوست بابا که از بچگی باهم دوستن)
14_15_16 خرداد که تعطیلی بود..
4شنبه عصر بابا اس زد وگفت جمع و جور کن بریم شمال...
یهویی
بابا همیشه منو سورپریز میکنه
خلاصه ساعت 12 شب رفتیم..ترافیکم بود..شما عادت داری دمر بخوابی...خوابت نمیبرد مجبور شدم متکا گذاشتم رو پام و دمر خوابوندمت
رفتیم نور(رویان) خیلی خوش گذشت و شما اصلا اذیت نکردی
اینم قورقوریه که باهامون اومد
لب دریا باد میومد شن میرفت رو صورتت بخاطر همین دوتایی رفتیم تو ماشین تا کم کم بقیه هم اومدن
اردک هارو خوب نگاه میکردی
زود باشین دیگه من گشنمه
رفتیم جنگل آب پری بابا بلال درست کرد