روزهای سخت بدون بابا مهدی
سلام موش موشه من
نمیدونم چرا انقدر زود یک سال میگذره و بابا مجبوره بره مکه
هرکاری کرد نشد که نره..امسال خیلی دلش شور میزد ولی خب چاره ای نبود
الان حدودا 3هفته شده که رفته و 1هفته دیگه مونده
بیچاره الان باهاش حرف میزدم میگفت 1هفته ست داره روزهارو میشموره تا برگرده
شمام تو این مدت خیلی کارهای جدید یاد گرفتی که وقتی بابا بیاد کلی ذوق میکنه
وااااااای 5شنبه باید ببرمت واکسن بزنی اون دفعه با بابا رفتیم آخه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی