۱۸ ماهگی و واکسنش
قلقلیه مامان سلام
حسابی باهات سر گرمم و روزهای خیلی خوبی کنارت داریم.خیلی خوش میگذره بهمون خیلی ممنون که انقدر پسر خوب و با محبتی هستی.هرکی بهت میگه بوس بده زودی میری جلو حتی شرایطی که سخت باشه حتما بوس میدی.بوس صدادار محکمم میکنی البته همه رو نه. شبا که بابا در میزنه از خوشحالی جیغ میزنی ذوق میکنی تند تند میدویی دنبالش خستگیش درمیره.
بعد از کلی کار و خونه تکونی رفتیم پرند استراحت
حسابی که هام خوردی دراز کشیدی و آسمون نگاه میکردی و آواز میخوندی
ی آب بازیه مفصل تو آفتاب
بعد از آب بازی رفتیم هایپراسکای شمام خرید میکردی
بیب بییییب
بابا برات مداد رنگی گرفته خیلی هم دوسش داری و استقبال کردی
دیگه کامل یاد گرفتی غذا بخوری و هیچی از قاشقت نمیریزه
ی خونه تکونی اساسی کردم کل خونه رو ریختم وسط شمام کمکم میکردی البته
قربونش برم که تو این شلوغی م مکعب هاشو دوست داره
کریر تو پیدا کردی کشیدی اوردی وسط کلی ذوق کردی و بازی میکردی
آخرشم از خستگی خوابت میبرد
بارون شدید اومد و برقامون قطع شد تو تاریکی داشتی انگور میخوردی
نانای میکنی سه مدل
سینه م میزنی
کتابم میخونی مثلا
دیگه همه کار میکنی
همش پیش ماشین لباس شویی هستی.ی روز روشن کردم دیدم صدا میده باز کردم هرچی گشتم پیدا نکردم چیزی.دوباره روشن کردم صدا میداد.لباسهارو که شست باز کردم دیدم مهر نماز انداختی توش و طفلکی نصف شده بود هیچی دیگه دوباره روشن کردم که شسته بشه
هرچی بگم بیار میاری..کنترل.گوشی.... تا دستم غذا میبنی میدویی میری قاشق میاری..
آخرین واکسنت هم زدیم و راحت شدیم. ۱۱ و نیم کیلو بودی و ۸۵دسانت قد...
واکسن به دوتا دستات زدن..درد میکرد جاش هی بهش اشاره میکردی میگفتی آآآخ آآخ