شونصدتا موضوع
نفسم سلام
خیلی وقت کم میارم بخاطر همین خیلی کمتر میتونم بیام نت..کم کم داره بهتر میشه اوضاع البته...هم من یکم تندتر کارامو انجام میدم هم شما کمتر شیر میخوای
خب شونصدتا موضوع هست که همشو باهم مینویسم بدو بدو کارامو کردم الانه که بیدار شی
تولد مامان و بابا
22/12 تولد من بود که بابا کیک و کادو گرفت و اومد خونه مامانی
31 فروردین تولد بابا بود بهش گفتم کیک یادش نره بگیره..منم که مثل همیشه براش الویه درست کردم ولی بدونه هیچ تزیینی آخه وقت نکردم..بابا که شب اومد دیدم کیک دستش نیست چیزی نگفتم که نره بگیره..بعدش دیدم یه کیسه پر از تی تاپ و خوراکی گرفته..بعدا فهمیدم که فکر کرده من کیک میخوام یادش نبوده کیک تولد میگم
هیچی دیگه آقا تولد بابا با تی تاپ و الویه بدون تزیین برگزار شد(پارسالم که کیکش خراب شد طفلی)
قبول نیست من ازین کیک ها نمیخوام
ترازو دیجیتال عمو نادر
روز چهارم بود که به دنیا اومده بودی مام کنجکاو بودیم که وزنت چقدر شده آخه یکم لاغر شدی
بعد به عمو نادر گفتیم اونم ترازو شو اورد خونه مامانی..
دیشب 31فروردین خاله بردت مغازه عمو نادر 4 کیلو و 50 گرم شده بودی از خوشحالی گریه کردم
اولین عیدی که بهت دادم
اینم اولین عیدی که برات گرفتم جینگولکم که دقیقا هم قد خودته
سیزده بدر
رفتیم باغ ورامین..شما همش شیر میخوردی و چون سروصدا بود نمیخوابیدی آخرم بردمت تو ماشین به زور خوابیدی تااااااا 12 شب
خب آخه میخوام ببینم چه خبره
اولین گردش دوتایی با کالسکه
25 فروردین یکم خرید داشتم که مجبور بودم برم بیرون...دوتایی 1 ساعتی رفتیم بیرون که وسط راه یه دختر ناز که اسمش پارمیدا بود اومدو باهات دوست شد خیلی نازو کوچولو بود
اینم تو آسانسوری داری تو آینه رو نگاه میکنی
سرماخوردگی محمدپارسا
27 فروردین اولین باری بود که با بابا دوتایی بردیمت حموم و فرداش یکم سرما خوردی...منم مجبور شدم بستمت که پهلوهات گرم شه و خوب شدی
آخه مامان دوست داری یکی خودتو اینجوری ببنده؟؟
اولین هایدا
خاله فاطمه علاقه ی شدیدی به هایدا داره.. 31 فروردین سه تایی رفتیم ساندویچ خوردیم و افتتاح شد
بازی با آویز کریر
30فروردین
شلوارتو درآورده بودم یکم مثلا هوابخوری..رفتم تو اتاق دیدم از تو حال داره صدای آویز کریرت میاد اومدم دیدم داری باهاش بازی میکنی
مامان...آبروم رفت لباسام مرتب نیست آماده نبودم عکس بگیریا
کوتاه کردن مو
موهات خیلی بلند شده..22فروردین بابا یکم کنار گوشهاتو مرتب کرد که با جیغ و فریاد شما مواجه شدیم که نتونستم درست فیلم بگیرم
اثر دست و پا
43 روزت بود که دست و پاتو جوهری کردمو زدم به دفتر خاطراتت
تمام زندگیم جوهری شد خیلی کار سختی بود
اینم از خوابیدنت
هرچی صاف میذارمت زود کج میشی
خب مامان از متکا خوشم نمیاد
آخیش خسته شدم
مامااااااااان بذار بخوابم انقدر سروصدا نکن
اصلا شیر میخوام
اینم چند تا عکسه بی موضوعه
به نظرتون چرا خاله فاطمه انقدر ازم عکس میگیره؟
اینجوری نمیشه باید یه فکری بکنم
.
آخ جوووون میخوام برم حمووووووم
چه کلاه نازی دارم
خاله مهدیه برام بافیده
این عکسهارو 1 ماهگیت گرفتم ازت...
مامان،به نظرم این گله اینجا نباشه بهتره
این دوستمه ببینین چه نازه
مامااان...این بوی سوختگی برای غذات که نیست؟؟؟(غذام سوخت)
و اما اولین روز مادر
اگه میدونستم یکی تو دنیا هست که منو انقدر دوست داره حتما خیلی خوشحال تر زندگی میکردم..تازه درک میکنم که مامانی چقدر دوسم داره..مامان جونم بهترینی
اصلا نمیشه حس مادریو وصف کرد..
وقتی آروم میخوابی میشینم نگات میکنم و سیر نمیشم..