8 ماهگیت مبارک پسرم
کندوی عسلم سلام
هشت ماهتم تموم شد هورااااااااا
انقدر شیطونی میکنی این روزا البته بیشتر وقتایی بازی میکنی که به پهلوی چپ خوابیده باشم آخه دیگه هیچی جا نداری...هم قدت بلنده هم شکم من کوچیکه..ببخشیدا دست خودم نیست که
امروز کیک پوشکتو تموم کردم
تو این جریانات بابا بودم نتونستم وسایلتو تزیین کنم درست حسابی.حالا دارم تند تند به کارای شما میرسم
همون شبی که اومدیم خونه..دوشنبه..تو حموم خوردم زمین با کمر...خیلی خدا بهم رحم کرد...به کسی نگفتما فقط خاله مهدیه میدونه
ازون شب کمرم یکم درد میکنه..پامم کوفته شده..شبا یکم اذیت میشم میخوام بخوابم
یه هفته دیگه وقت دکتر دارم خداکنه سونو بنویسه برم ببینمت و ببینم وزنت چقدر شده
این چند روزه که خونه مامانی بودیم خیلی خوب بود ولی الان مجبورم خودم آشپزی کنم و کارهای خونه م هست خب یکم خسته میشم یکمم شکمم بزرگ شده و شما سنگین شدی خیلی زود خسته میشم
واما اسمت
یا محمد یا متین یا امیرحسین یا یاسین
خیلی برام سخته،آخه تا میخوام نظر بابارو بپرسم میگه هرچی تو بگی...دونه دونه اسمهارو میگم فقط لبخند میزنه.. خودش امیرحسین پیشنهاد داد.