7 ماهگیت مبارک هوررررااااااااااا
بوج بوجکم سلااااااااااااااام
دلم میخواد یجوری بوست کنم که لپت له شه
با کمی تاخیر 7 ماهگیت مبارک قندعسلم
امروز 29 هفته و دو روزته، یادش بخیر چه زود گذشت
22 آذر جمعه اولین سالگرد درگذشت آقاجون بود همه میگفتن شکمم خیییلی کوچیکه بعضیام که خبر نداشتن اصلا متوجه نمیشدن دلم خیلی میخواست شکمم گردالو باشه ولی خب نشد دیگه اشکال نداره
27 آذر وقت دکتر داشتم، 2کیلو چاق شدم ولی هنوز 1 کیلو مونده که به وزن اولیه م برسم
اولش دکتر ضربانتو پیدا نمیکرد دل شوره گرفته بودم بعدش یهو صداش اومد خیلی قوی ومحکم
دو روز بود کم تکون میخوردی آخه سرماخورده بودم تب داشتم..به دکتر که گفتم گفت شاید بخاطر سرماخوردنمه ولی برای اطمینان یه سونوی ساده نوشت که خیالش راحت شه که حالت خوبه
شنبه با مامانی رفتم سونوگرافی، دلم خیلی شور میزد آخه همچنان کوچولو تکون میخوردی... رفتیم تو
همه چی روبه راه بود خداروشکر، وزنت 1057 گرم و قدت 38 سانت بود
حدود 1 دقیقه هم چهاربعدی دیدمت خیلی تپلی شدیا
بعدش رفتیم بازار برات خرید کردیم جینگولاسیون مامان مبارکت باشه
تا اومدیم خونه ساعت 5 شده بود، سی دی تو گذاشتم همه دیدن..شبم برای بابات گذاشتم انقدر ذوق کرد
شب خاله مهدیه اینا و مادرم اومده بودن شب یلدا بود آخه...کیک تولد هم داشتیم تولد مامانی و خاله مهدیه بود
مامانی میگفت سال دیگه این موقع یه پسمل تپل به جمعمون اضافه شده و دیگه نمیشه خوردنیارو رو میز چید
شنبه و 1شنبه و 2شنبه خونه مامانی موندم و خریداتو تموم کردیم قراره جمعه(فردا) تخت و کمدتو بیارن و شنبه مامانی بیاد اتاقو بچینیم
2شنبه مامانی(مامان بابا) نذری داشت ساعت 6-7 رفتم منم
خاله مهدیه داره برات کلاه فندقی میبافه
منم که نشستم برای تزیین اتاقت گنجشک درست میکنم
خاله فاطمم که درس میخونه فعلا نمیتونم برم اونجا
شمام که انقدر شیطون شدی شکمم پرت میشه این ور اون ور..اصلا معلوم نیست داری چیکار میکنی
ولی تا میخوام از کارات فیلم بگیرم اصلا تکون نمیخوری!!!!!!!!!!
اینم عکسهای سونوی شنبه که رفتی
اینم دست و پای تپلت