سونوی چهاربعدی
کلوچه ی مامان سلام
از روزی که رفتم دکتر برام سونوی چهاربعدی نوشت دل تو دلم نبود که زودتر 12ام بشه برم ببینمت
به 12ام که نزدیک تر میشدم هی استرس میگرفتم که نکنه برات ضرر داشته باشه... از خیلیا کمک گرفتم، از دوستای گلم تو نوعروس تا مامانهای مهربون همینجا
خلاصه چهارشنبه قرار شد با خاله مهدیه بریم سونو
من زودتر رفتم که نوبت بگیرم ولی رام ندادن گفتن دیر اومدی پذیرش نداریم
زنگیدم به خاله گفتم اونم برگشت خونه. طفلی مبینا انقدر گریه میکرد دلش میخواست بیاد ولی خب نمیشد که
تا اینکه شد جمعه
همش سعی میکردم به شنبه فکر نکنم...اشک جمع میشد تو چشمام...تازه درک کردم چقدر زیاد دوستت دارم، حتی نمیخوام اخم کنی چه برسه که اذیت شی
با بابا رفتیم ایستگاه صلواتی مثل هرسال بابا کار میکرد منم با فاطمه خانم ها و محمد صدرا کوچولو نشسته بودیم تو ماشین
بابا میدونست خیلی دلم شور میزنه،طفلی همش حواسمو پرت میکرد، یکلی گشتیم ولی آیس پک پیدا نکردیم برات 11 شب بود خب
رفتیم خونه مامانی فسنجون گذاشته بود
همیشه موقع خواب من یه عالمه حرف میزنم تا خوابم بگیره ولی اون شب فقط نفس عمیق میکشیدم باباتم که فهمیده بود تو فکرم همش سربه سرم میذاشت طفلی
خوابیدم...یه خوابه خیلی خوب دیدم که به هیشکی نگفتم.یادش میوفتم تنم مورمور میشه.وقتی پاشدم خیالم راحت شده بود که هیچ خطری تهدیدت نمیکنه...سپرده بودمت به امام حسین
ساعت 7:16 از خواب پریدم..حاضر شدم باباتم بیدار شده بود ساعت 8 رفتیم..
6امین نفر بودم،دکتر ساعت 10 اومد،خاله مهدیه هم بچه هارو گذاشته بود مدرسه و اومده بود
10:30 نوبتم شد رفتیم تو...
خیلی همه چیز خوب بود شکر خدای مهربون... ای وروجک من همش تکون میخوردی..دکتر میگفت انگار داری کرال سینه میری یه دستت زیرت بود
انگشتتو کردی تو دهنت
خندیدی
چشمات باز بود
تا خواست صدای قلبتو بذاره برام یهو لیز خوردی رفتی دوباره گشت دنبالت
وزنت 433 گرم
قدت 30 سانت
همه چیت سالمه سالمه نفسم
به بابا اندازه هاتو که گفتم خیییییییلی ذوق کرد و گفت خدارو شکر که سالمی
9تا عکس و یه دی وی دی دادن بهم...اومدم خونه دیدم باز نمیشه فیلمت
دوباره رفتم همونجا البته با توپ پر،بیشتر شبیه کسایی بودم که میرن جنگ
شمشیرو از رو بستمو رفتم تو
منشی گفت دستگاهشون مشکل دسی دی بهم بده...منم محکم گفتم من فیلم بچه مو میخوام پول نمیخوام
رفت به دکتر گفت.ازونجایی که خانم دکتر خیلی مهربون بود گفت تنها کاری که میشه کرد اینه که ماه بعدی که دکتر برام سونوی ساده نوشت چند لحظه ازت فیلم چهاربعدی بگیره.منم قبول نکردم گفتم بچم گناه داره هی اشعه بهش وارد کنین...خلاصه کلی صحبت کردیم و قانعم کرد که این ضررایی که میگن دلیل علمی نداره و ثابت نشده..بیشتر حرف و حدیثه
به مامانی زنگ زدم گفتم خیلی خوشحال شد گفت حتما میاد دفعه دیگه میبیندت خیلی دلش میخواست بیاد آخه
خلاصه بیزحمت فعلا این عکسارو داشته باش خوشگل پسر تا ماه دیگه فیلمتو بگیرم ازشون
اسکنرم سی دیش گم شده مجبور شدم با دوربین از عکست عکس بگیرم یکم واضح نیست ولی خب اصلشو دارم دیگه
سوار تاکسی که شدم برگردم خونه یهو دلم یجوری شد...فکرم رفت پیش خدا که انقدر مهربونه که همه جوره همیشه هوامو داره.هزاربارم کمه ازش تشکر کنم
تو عکس اول از راست دستت تو دهنته/عکس دوم دستت رو بینیته/ردیف دوم از راست اولی دنده هاته