محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

نی نی ناز

روزهای اردیبهشتی ما

نخودچی مامان سلام امسال اردیبهشت پر بود از خاطرات خوب برای من و بابا حسابی شیطونی میکنی و وقتی باهات صحبت میکنیم کاملا متوجه میشی و عکس العمل نشون میدی و میخوای جوابمونو بدی.تاحالا 4-5بارم آغون گفتی.اوبَ و اَوو و اونگَ میگی. مثل قبل همش شیر نمیخوای و دوست داری باهات صحبت کنیم..تا 2 ساعتم بیدار میمونی الان نیم ساعته بیداری و اصلا کاریم نداری و داری با خودت حرف میزنی رکوردت 40دقیقه بوده تو تلویزیون نگاه کردن..بعدش حوصله ت سر میره.البته وقتی جلوی تلویزیونی حواست به منم هست که چیکار میکنم الهی من فدای چشمای فندقیت بشم اینجا خوابوندمت اون ته مبل و داشتم ظرف میشستم یهو دلم شور زد اومدم دیدم نصف تنت از مبل آویزونه...
5 خرداد 1393

ختنه

سلام قندولکم دوماه و 3 روزت بود که بردیمت بیمارستان آرش بعداز کلی تحقیق و پرس و جو یه دکتر خوب پیدا کردم خیلی دلم شور میزد..بعداز دو هفته بهمون وقت داد از 5:30 بیدار شدیمو رفتیم بابارو راه ندادن تو..من رفتم شیرت دادم و آمادت کردم که بری تو اتاق عمل!!! رو تخت بازی میکردی میخندیدی صدای یه بچه دیگه میومد که تو بود خیلی ناجور گریه میکرد ازم گرفتنت بردنت تو...بعداز 2-3دقیقه صدای گریه ت اومد ولی نه اونقدری که انتظار داشتم..چندثانیه گریه کردیو ساکت شدی بعد از 2-3 دقیقه م آوردنت بهم دادن ساکت بودی..تا منو دیدی شروع کردی به نق زدن..انگار میشناختی منو منم بهت شیر دادمو رفتیم پیش بابا اونم خوشحال شد که گریه نم...
21 ارديبهشت 1393

2 ماهگیت مبارک

سلام فندق دو ماه به همین زودی تموم شد اینجا از حموم اومدی و انقدر خسته بودی که شیرم نمیخوردی تلویزیون نگاه میکنی آخ جوووووووووووووووون عموپورنگ(که دیگه تموم شد ) پنجشنبه رفتیم واکسن زدی با بابا...4400 وزنت بود 58 سانتم قدت وقتی واکسن زدی انقدر دردت گرفت که چند ثانیه بی صدا گریه کردیو نفست بند اومد بعدشم که اومدیم خونه پاتو بستم که تکون ندی...قطره خوردیو خوابیدی منم پیشت نشستم تا پاتو تکون ندی ساعت 6 بیدار شدی و شروع کردی به بازی کردن. اینجا ازبس بازی کردی روسریو باز کردی اینجام داشتیم دالی بازی میکردیم که ناگهان... محمدپارسا خندید بالاخره تونستم از خنده تم عکس بگ...
12 ارديبهشت 1393

فرشته م خندید هورررررررررا

نخودچی مامان سلام اولین بار که بهم لبخند زدی 41 روزت بود 1 ثانیه بیشتر طول  نکشید بعدش کشتم خودمو تا 50 روزگی دوباره بهم خندیدی ازون روز 2-3 بار خندیدی تا امروز که صدادار خندیدی ولی تا دوربینو میارم که ازت فیلم بگیرم اخم میکنی نمیدونم چرا حتما مثل بابات از دوربین خوشت نمیاد دیگه بالاخره ازت فیلم میگیرم همه خستگیه این دوماه از تنم میاد بیرون وقتی با چشمای فندقیت زل میزنی تو چشمامو میخندیو لثه هات معلوم میشه وای دلم میخواد بخورمت داریم تمرین میکنیم که بگی اوبَ ...1بار گفتی محکم بغلت کردم تعجب کرده بودی دیشب بردیمت دکتر...گفتیم شاید جاییت دردمیکنه که نمیخوابی ولی دکتر گفت خیلی هم خوبی و هوشیار شدی ...
6 ارديبهشت 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نی نی ناز می باشد