محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 10 سال و 29 روز سن داره

نی نی ناز

خاله معصومه...نی نی ت مبارک

خاله معصومه یکی از بهترین دوستای مامانه یه دوست شیکمو ولی کوچولو موچولو !!!!! حالا این دوست ما.... توی دلش.... یه فرشته داره... هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااا   ایشالا خدا یه نی نی سالم، صالح، یه فرشته عین خودش بهش بده ...
18 خرداد 1392

شوشو اگه نباشی دلم که هیچ، دنیا هم تنگ میشه...روزت مبارک

         دست های پر توانت ، همیشه بزرگ ترین حامی زندگی ام بوده و آغوش امن تو بهترین جا برای فراموشی غم های زندگیم . روزت مبارک مرد زندگیم ، دوستت دارم . . . امسالم روز مرد پیشم نیستی ولی همسر دلبند جلو جلو کادوتو داده   البته اولش ناز میکردی ولی بعدش گرفتیو کلی ذوق کردی                منم ذوق کردم که خوشت اومد خب چون میدونم وقتی برگشتی میای و اینو میخونی یه بهونه شد تا اول ازت تشکر کنم که انقدر زیاد خوبیو به فکرمی بعدش یه معذرت خ...
5 خرداد 1392

روزت مبارک بابا جونم

         پدر شاید پشتش پر نباشه ولی پشت و پناه خیلی هاست؛     زندگی بار گرانی ست که بر پشت پریشانی توست؛ کار آسانی نیست نان درآوردن و غم خوردن و عاشق بودن؛ پدرم کمرم از غم سنگین نگاهت خَم باد                  بابا جونم روزت مبارک بوس مرسی که نمیذاری حوصلم سر بره حالا که مهدی نیست         &n...
5 خرداد 1392

جشن گل و گلاب

دیروز با خاله فائقه رفتیم جشن گل و گلاب تو فرهنگسرای اشراق...با مترو رفتیم خیلی طول کشید...تو راه خاله عین رادیو حرف میزد یک ثانیه هم ساکت نمیشد... تاحالا نرفته بودیم فرهنگسرای اشراق..جای باحالی بود...یه عالمه بچه اومده بودن با خانواده هاشون...همه جا پراز گل بود    و بوی گلاب میومد... چندتا خبرنگارم بودن من میخواستم برم صحبت کنم ولی خاله نمیذاشت. چندتا غرفم بود که سوغات شهرهای مختلفو میفروختن منم کلوچه گرفتم تا رسیدم خونه ساعت 9:30 بود انقدر خسته بودم... خاله م که همش حرف حرف حرف منم هنگ کرده بودم               ...
26 ارديبهشت 1392

ای شوشوی سفر کرده کجایی...

هر سال فصل بهار که میشه بابات میره مکه...یک ماه... پارسال خیلی طول کشید برامون خب آدم دلش تنگ میشه ولی خب چاره ای نیست  اینم یه شغله دیگه    خوبیش اینه که سالی یک ماه میره فقط از همه بدتر اینه که اجازه ندارم شبا بیام خونه خودمون بخوابم... امروز اومدم یکم خونه رو تمیز کنم خاله الناز و خاله فائقه میخوان بیان خونمون ...
22 ارديبهشت 1392

دوستایی از دل آب و خاک

سلام سلام از ولنتاین پنجتا دوست کاکتوسی پیدا کردم اولش خیلی کوچولو بودن ولی تند تند دارن بزرگ میشن تا اینکه همسرجان برای سفره هفت سین ماهی گرفت برام... همش باهاشون حرف میزنم منو میشناسن همش غذا میخوان بس که شیکمو هستن.. اونی که کوچولوتره خیلی شیکمو تره همش میاد رو سطح آب دنباله غذا میگرده اما حالا کاکتوسا و ماهیا دوست شدن ...
19 ارديبهشت 1392

من و گوجه سبز

دوباره اردیبهشت شد و گوجه سبز اومد خیلی منتظرش بودم...از پارسال گذاشته بودم تو فریزر ولی بوی یخچال گرفته بود نمیدونم چرا.. انقدر گوجه سبز خوردم که احساس میکنم دارم شبیهش میشم       ...
17 ارديبهشت 1392

دندون بابا

سلام... یه چند روزی بود دندون بابا درد میکرد...رفت دکتر...قرار شد دندون عقلشو بکشه...بابا خیلی مواظب دندوناشه    اولین باریه که میره دندون پزشکی برای همین یکم استرس داشت....منم دلم شور میزد از ظهر پنج شنبه تا شب با مامان مریم و بابا محسن و خاله فاطمه رفته بودیم پرند...     حیاطش از علفهای هرز پر شده بود...بابا همه رو آتیش زد...به قول خودش یکم که نه خیلی  آتیش بازی کرد.... وقتی برگشتیم شب شده بود...من موندم خونه مامان مریم...بابا رفت خونه مامانی...آخه صبح ساعت 9 وق...
17 ارديبهشت 1392

تولد دوقلو ها....هورااااااااااا

٩ اردیبهشت تولد مبینا و علیرضا بود(دختر و پسر خالت ) یه تولد کوچولو و خودمونی انگار همین پارسال بود که رفتم بیمارستان و خوشحال بودم که یهو دوبار خاله شدم... تو این 5 سال یا بینشون دعوا بود....                                  بیچاره خاله مهدیه همش حرص میخورد...   یا آشتی بودن     یا  بازی....     یا شیطونی....   ولی الان دیگه بزرگ شدن..خانوم و آقا شدن واسه خودشون امسال مهر میرن پیش دبستانی &nbs...
17 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نی نی ناز می باشد